عطش جهان به انرژیهای ناپاک، کِی به پایان میرسد؟
«آنتونی گیدنز» جامعهشناس، در کتاب «سیاستهای مقابله با تغییرات آبوهوا» با طرح این پرسش که عطش جهان به انرژیهای ناپاک کِی به پایان میرسد؟ میگوید: بیشتر دولتها و مردم جهان با اینکه از پیامدهای ناگوار مصرف نفت و بنزین بر زیست کره زمین آگاهند اما همچنان بر مصرف آن پا میفشارند.
به گزارش دیده بان انرژي و به نقل از ایرنا؛ کتاب «سیاستهای مقابله با تغییرات آب و هوا» نوشته «آنتونی گیدنز»، ترجمه «صادق صالحی» و «شعبان محمدی» است که توسط انتشارات آگه در سال ۱۳۹۴ و در ۳۳۵ صفحه به بازار عرضه شده است. این کتاب درباره کابوسها، فاجعهها و رویاها در مورد امور جاری و روزمرهای است که به زندگی ما تداوم و معنا میبخشد.
این اثر در مورد گرمایش سیاره زمین است و به زعم نویسنده اگر این پدیده عنان گسیخته با همین سرعت فعلی به پیش رود، تهدیدی جدی برای تمدن ما ایجاد میکند. تغییراتی که ما در اقلیم جهان ایجاد میکنیم، باعث میشود آب و هوا بهطور فزاینده حاد و آشفته شده و مناطق وسیعی از جهان در معرض خشکسالی قرار گرفته و سرانجام غیرقابل سکونت شود. این کتاب در مورد امور جاری و روزمرهای است که به زندگی ما تداوم و معنا میبخشد.
تغییراتی که ما در اقلیم جهان ایجاد میکنیم، باعث میشود آب و هوا بهطور فزاینده حاد و آشفته شده و مناطق وسیعی از جهان در معرض خشکسالی قرار گرفته و سرانجام غیرقابل سکونت شودکتاب فوق کندوکاوی طولانی درباره یک پرسش با این مفهوم است که «چرا اکثر مردم، درغالب مواقع، چنان عمل میکنند که انگار میتوان این مشکل بزرگ را نادیده گرفت؟» انتشار گازهای گلخانهای از سوی صنایع مدرن، باعث میشود اقلیم زمین گرمتر شود که چنین چیزی هم میتواند نتایج مخربی برای آینده به همراه داشته باشد. با این حال، اکثر مردم برای تغییر عادات روزانهای که منبع خطراتی برای تغییرات اقلیم است، کار ناچیزی انجام میدهند و یا اصلا هیچ کاری نمیکنند.
این کتاب، چنانکه نویسنده در بخش سپاسگزاری ابتدای آن هم بدان اشاره داشته، حاصل مشارکت او در یک پروژه تحقیقاتی تحت حمایت مجمع محققان «شبکه سیاستگذاری» «و مرکز مطالعات حکمرانی جهانی» در مورد تغییرات آب و هوایی در کره زمین بوده و بر آن است که نه به موضوع محیطزیست بهطور کلی، بلکه صرفا به مقوله «زمینگرمایش» بپردازد و در این راه با در نظر گرفتن وجوه مختلف این «مسئله» از ابعاد ملی گرفته تا بینالمللی و از رویکردهای اقتصادی گرفته تا ملاحظات سیاسی و از دغدغههای ژئوپلیتیکی گرفته تا تحولات و رشد فناوریهای نوین، همزمان سویههای تبیینی و هنجاری را ارائه کند که مخاطب بتواند با بهرهمندی از این کتاب، هم با دیدگاههای گوناگون در این عرصه آشنا شود و هم مخاطرات و راهحلهای رفع بحران را در کنار یکدیگر مورد آزمون قرار دهد.
رئوس اصلی کتاب در مورد چیست؟
این اثر از نظر موضوعی در دسته کتابهای جامعهشناسی محیطزیست و تغییرات آب و هوایی و تغییرات اقلیمی و روابط بینالمللی و انرژی قرار دارد. کتاب در ۹ فصل تدوین شده که البته نویسنده با آوردن مقدمهای بر آن، دغدغههای خود برای نگارش کتاب و دلایل انتخاب موضوعات فصول ۹ گانه را تشریح میکند.
نویسنده در فصل نخست گام مناسبی را برداشته و با بررسی ریشههای تاریخی بحثهای صورت گرفته درباره تغییرات آب و هوایی، به چالشها و تفاوت دیدگاههای موجود در زمینه میزان اهمیت این تغییرات میپردازد. چنانکه خواننده در این فصل درمییابد، با وجود روند غالب جهانی در باور به اینکه گرمایش زمین یک بحران بزرگ جهانی است که همگان باید در مواجهه با آن دست به کار شوند، مباحثی که شکاکان در این زمینه مطرح میکنند را نیز شایسته توجه میداند. از جمله این موارد میتوان به موضوع لو رفتن ایمیلهای برخی از پژوهشگران فعال در زمینه تغییرات آب و هوایی اشاره کرد. چنانچه نویسنده هم به آن پرداخته، شکاکان بر پایه اطلاعات مندرج در این ایمیلها توانستند این دعوی را مطرح کنند که «دانشمندان مذکور عمدا دادههای خود را دستکاری کردهاند تا این تز خود را تقویت کنند که تغییرات اقلیمی ناشی از فعالیتهای انسانی در حال وقوع است.»
باتوجه به روند غالب جهانی در باور به اینکه گرمایش زمین یک بحران بزرگ جهانی است، همگان باید در مواجهه با آن دست به کار شوند
گیدنز در فصل دوم کتاب، توجه خود را به موضوع مهم آلایندههای طبیعی که منبع تامین انرژی برای جهانیان است معطوف میکند. این موضوع از آن جهت اهمیت وافر مییابد که تقریبا همگان بر این نکته اتفاق نظر دارند که بهرهگیری از سوختهای فسیلی مهمترین منبع آلودگی محیطزیست در قرن اخیر بوده است، اما با توجه به جایگاهی که این سوخت در تامین نیازهای حیاتی انسان مدرن دارد و با توجه به هزینههای مالی و سیاسی مترتب بر تغییر آن، عزم جدی برای این کار در میان سیاستمداران دیده نمیشود و در این میان نویسنده به «ایالات متحده» به عنوان بزرگترین مصرف کننده انرژی در جهان اشاره میکند که در آن هیچ دولتی نه تمایل داشته و نه قادر بوده که عطش این کشور به انرژی را مهار کند.
فصل سوم کتاب را میتوان نظریترین بخش آن در نظر گرفت. نویسنده در این فصل ترجیح داده موضوع را تنها پس از بیان مقولاتی مانند جنگ انرژی مورد بحث قرار دهد و بیش از آنکه بنیادهای این تمایزگذاری به صورت نظری مورد مباحثه قرار گیرد، به دنبال آن است که صرفا به تکیه بر گزارش تاریخی فعالیتهای طرفداران محیطزیست و نسبتی که هر کدام از آنها در کشورهای مختلف با دستگاه قدرت برقرار کردهاند، دغدغه خود را محدود به میزان تاثیرگذاری عملی، آن هم بیشتر از سطح کره خاکی، معطوف به پدیدارهای حقوقی و سیاسی مانند اتحادیه اروپا، در نظر بگیرد.
فصل چهارم کتاب را شاید بتوان به مثابه طلیعهای برای بخش دوم کتاب در نظر گرفت که تا پایان فصل ششم را در بر میگیرد. در این بخش، نویسنده ضمن ارائه پیشگفتاری درباره اقدامات صورت گرفته در زمینه مواجهه با تغییرات آب و هوایی، به الگوهای متفاوت پرداختن به این موضوع دست یابد. این موضع که در فصل چهارم و با بررسی کارنامه دولتهایی مانند آلمان و دانمارک و بریتانیا و ایالات محتده آمریکا صورت گرفته است، در نهایت به ارائه یک چارچوب نظری رویکردی در میان دولتهای مختلف، چه از منظر قدرت سیاسی و اقتصادی و چه از منظر گرایشهای فکری و ایدئولوژیک منتهی میشود.
در فصل پنجم و ششم بر آن است که راهکارهایی برای برنامهریزی مناسب حکومتی در این زمینه ارائه کند. در این دو فصل آنچه مورد بحث قرار میگیرد، عمدتا شامل تجربیاتی است که در کشورهای مرفهی مانند اسکاندیناوی صورت گرفته است. فصل هفتم و هشتم کتاب، بهطور مشخص به بررسی این مسئله در چارچوب جامعه اروپایی میپردازد که این امر از یکسو با تبیین وضعیت موجود و امکان ارائه راه حلهایی منطبق با شرایط و اقتضائات این جامعه صورت میگیرد و از سوی دیگر، راهکارهای هنجاری بنیادینی مانند مذاکره در سطح فراملی و قارهای و نقشی که اتحادیه نوظهور اروپایی میتواند در این زمینه چه از منظر اجتماعی و سیاسی و چه از منظر سیاستگذاری اقتصادی ایفا نماید، ارائه میکند. از دید نویسنده با ابتنای بر این راهکارهای کاربردی و عملیاتی، سازمانهای ملی و فراملی حکومتی و همچنین سازمانهای غیردولتی میتوانند تلاش برای مقابله با بحران تغییرات اقلیمی را سر و سامان دهند.
فصل نهم نیز همین مقوله را در سطح جهانی دنبال میکند. این فصل که میتوان آن را هنجاریترین بخش کتاب دانست، گیدنز در آن، با دقت و توجه بیشتری به نقش دولتهای توسعه نیافته در چنین فرایندی اشاره میکند، شاید مفیدترین و راهگشاترین بخش برای خواننده ایرانی باشد. در این فصل، گیدنز در ابتدا با نقد سیاستهای یکجانبه گرایانه قدرتهای بزرگ مانند ایالات متحده و همچنین هشدار نسبت به قدرت گرفتن دوباره ملیگرایی نظامی در بسیاری از کشورهای دنیا، سیاستهای جنگافروزانه دولت «جورج بوش» را مورد کاوش قرار داده و نسبت به خطر گسترش تروریسم در میان جوامع فقیر هشدار میدهد. در پایان این فصل، و پس از بررسی سازوکارهای مختلفی که در طول دهههای اخیر در کشورها و مناطق مختلف جهان در زمینه سیاستگذاری زیستمحیطی به اجرا درآمده است، مجددا به ایده یک سازمان بینالمللی محور باز میگردد و همچنان تقویت و مرکزیت بخشیدن به سازمان ملل متحد را در این زمینه تجویز و بر آن تاکید میکند.
گیدنز با نقد سیاستهای یکجانبه گرایانه قدرتهای بزرگ مانند ایالات متحده و همچنین هشدار نسبت به قدرت گرفتن دوباره ملیگرایی نظامی، نسبت به خطر گسترش تروریسم در میان جوامع فقیر هشدار میدهد
«آنتونی گیدنز» از جمله مهمترین متفکران جامعهشناسی است که همواره تلاش کرده تا ضمن درک انتقادی اقتضائات جامعه معاصر، راهکارهایی برای حل آن هم ارائه کند. وی از جمله نظریهپردازان مقوله «جهانی شدن» است که موضوعات مرتبط با آن را مورد کاوش قرار داده است. تغییرات آب و هوا از جمله مهمترین مسائلی است که در دهه اخیر زندگی انسان بر کره خاکی را به چالش کشیده و باید هرچه زودتر برای آن چاره اندیشی شود.